باور غلط (7) زن ها آزادی مرد را مختل می کنند


باور غلط (7) زن ها آزادی مرد را مختل می کنند

«همین که ازدواج کنی پاهایت در غل و زنجیر می روند.»
«زن ها دوست دارند چنان مرد را کنترل کنند که هر گونه تفکر مستقلی را از او سلب کنند.»
«همین که به زنی تعهد دادی، دیگر زندانی او خواهید بود.تا بوده همین بوده!»
این باور غلط یکی از بدنام ترین و انگشت نماترین اتهاماتی است که بر زن ها وارد می آورند.همانی که هر بار مردهای زن دار با هم هستند از آن گله و شکایت می کنند، همانی که موجب می شود بسیاری از مردها تن به ازدواج ندهند و سرانجام همانی که موجب می شود بسیاری از مردهای متأهل از تن دادن به خواسته های همسرشان سر باز بزنند:این که زن ها می خواهند مردها را برده خود کنند، این باور غلط چنین بیان می کند که زن ها به تدریج و آرام آرام تمامی آزادی مرد را از او سلب می کنند تا سرانجام مرد به پایشان بیافتد و نوکر زرخرید او شود.طبیعی است که مردها بخواهند به هر قیمت از این سرنوشت شوم رهایی یابند.اما چطور؟ با گوش ندادن به خواسته های زن و تسلیم نشدن در مقابل توقعات او.
این باور غلط را غالباً در بیشتر گفته ها و اشارات مردها به یکدیگر در توصیف روابط شان با زن ها می شنوید:
«مثل اینکه رفیق، حسابی تو رو می رقصونه.نه؟!»
«برادر!دخلت در اومده! مثل اینکه حسابی سرت سوار شده!»
«نمی تونه با ما بیایید مگر اینکه از رئیسش اجازه بگیره.البته منظورم زنشه! غلط می گم؟!»
تمامی این گفته ها همگی حاوی یک پیام هستند:«چنانچه حواست را جمع نکنی، نوکر حلقه به گوش او می شوی، تمامی آزادی ات را از دست می دهی و ضعیف و تو سری خور می شی.»
چرت مردها فکر می کنند زن ها می خواهند قدرت و آزادی آن ها را سلب کنند؟ ما از مردها می خواهیم که وقت بیشتری را با ما بگذرانند. ما از آنها می خواهیم به احساسات مان گوش کنند. می خواهیم به ما بگویند که به ما احتیاج دارند. می خواهیم برنامه ریزی هایشان را با ما در میان بگذارند. می خواهیم به ما نشان دهند که دوست مان دارند.می خواهیم ما را در تصمیم گیری های مهم خود دخالت دهند.می خواهیم حمایت و نظرات ما را هم بپذیرند.می خواهیم نزدیک به ما باشند و ارتباط خود را با ما حفظ کنند.
خب، همگی این خواسته ها به چه معنا هستند؟
آیا این ها تاکتیک هایی هستند از سوی زن ها برای کنترل و بازی دادن مردهایی که دوست شان داریم؟ آیا این ها روش ها موذیانه ای هستند برای گرفتن مردانگی شان از آن ها؟ آیا این ها روش هایی پلید هستند برای به بردگی کشاندن آن ها؟ نه!هرگز!این روش ها صرفاً روش هایی هستند برای درخواست کمک از مردها برای خلق روابطی متعهدانه و صمیمانه.

باور غلط:زن ها آزادی مردها را مختل می کنند.
واقعیت:زن ها دوست دارند روابطی متعهدانه و صمیمانه ایجاد کنند.

مشکل اینجاست:مردها بیشتر به اشتباه درخواست های طبیعی و به عقیده ی من منطقی زن ها را مبنی بر شرکت در رابطه با تلاش زن برای سلب آزادی مرد اشتباه می گیرند. آنها چنین احساس می کنند که چنانچه تسلیم خواسته های او بشوند و مثلاً موافقت کنند هنگامی که به مقصد رسید به آنها زنگ بزند یا در باره ی موضوعی که مطرح کرده است با او به صحبت بنشینند یا نظر او را هم به حساب بیاورند و توصیه هایش را به کار ببندند، آزادی خود را از دست خواهند داد. این ترس از باختن آزادی، واز دست دادن آن و واکنش پذیری و تحریک پذیری پیامد آن، دینامیسمی خصمانه و ناسالم را در رابطه به وجود می آورد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامی که مرد می خواهد به خود اثبات کند که آزاد است هر گونه مراوده و تبادل میان او و نامزد/همسرش به نبرد قدرتی تبدیل می شود که مرد می خواهد از آن برنده بیرون بیاید.
صبح روز جمعه است و پتی و شوهرش مت در بستر هستند.پتی از مت می پرسد:«عزیزم، امروز می خواهی چه کار کنی؟»
مت پاسخ می دهد: «نمی دونم بذار ببینیم چی پیش می یاد.»
«اما، ساعت ده شده و ما قبلاً توافق کرده بودیم که برای حمام رنگ بخریم و سری هم به مغازه ی الکترونیک بزنیم تا دستگاه فاکس جدید بخریم.»
مت با حالتی طعنه آمیز می گوید: «خوم می دونم. چه خوابی برام دیدی. اولش چند تا کار کوچیک بعد هم منو با خودت به هزار تا مغازه می کشونی و تا چشم بر هم بذارم تمام روزم رو خراب کرده ای.»
پتی با ناراحتی می گوید: «خدای من! من فقط خواستم چند تا کار را با هم انجام بدیم.و تو طوری حرف می زنی که انگام مرتکب قتل شده ام!»
«خب، احساسم دقیقاً همین است.این که گروگان تو شده ام و جایی گیر افتاده ام که انتخاب خودم نبوده.»
مکالمه پایان می پذیرد و پتی مأیوس و سردرگم می شود.نمی تواند بفهمد که چرا برای شوهرش اینقدر مشکل است که با انجام چندکار کوچک موافقت کند و چرا تا این حد در مقابل چند درخواست کوچک او از خود مقاومت نشان می دهد.مت چه احساسی دارد؟ احساس می کند که پیروز شده و تسلیم خواسته های پتی نشده است. در واقع خود او نیز می خواست که حتماً رنگ و دستگاه فاکس را همان روز خریداری کند، اما بخشی از وجود او نمی توانست به همسرش «بله» بگوید زیرا احساس کرد که اگر با او موافقت کند، حتماً آزادی خود را از دست داده است.
این نمونه ی مطلوبی است از نبرد قدرتی که باور غلط (7) به وجود می آورد.برای مردانی که چنین باوری دارند حتی پیش پا افتاده ترین و عادی ترین مراوده ها، تهدید بر آزادی او تلقی می شود، نه همکاری و تشریک مساعی زنی که دوستش دارد.هنگامی که همسرش سؤالی از او می پرسد، احساس می کند که چنانچه سریعاً پاسخ دهد آزادی اش را از دست خواهد داد و چنانچه به آن عمل کن برده ی او خواهد شد.هنگامی که همسرش برنامه ریزی می کند، احساس می کند چنانچه برنامه های را عمل کند، نوکر او شده است.
ما زن ها باید لحظه ای بیندیشیم تا پاسخ سؤالی را که ذهن همگی ما را به خود مشغول ساخته است بیابیم:«منظور مردها از این آزادی که مدام درباره ی آن حرف می زنند هنگامی که می گویند ما آزادی مان را می خواهیم، واقعاً چیست؟ آزادی در چه و در کجا؟ آزادی در انجام چه چیزی؟»
سال ها، چه در روابط شخصی خود و چه در حرفه ی شخصی خود، به پاسخ این سؤال اندیشیده ام و باید اعتراف کنم که همچنان از تعریفی که مردها برای آزادی در روابط خود ارائه می دهند، حیردت زده هستم.
مردان عزیر:از بررسی هایی که به عمل آورده ام به این نتیجه رسیده ام که منظورتان از آزادی این است که:
*مجبور نباشید به نامزد/همسرتان پاسخ دهید.
*مجبور نباشید افکار، کارها یا رفتارهایتان را برای او توضیح دهید.
*مجبور نباشید کاری کنید یا جایی باشید که دوست ندارید.
*مجبور نباشید با نامزد/همسرتان هنگامی ـ که حوصله اش را نداریدـ صحبت کنید.
*مجبور نباشید برنامه ریزی کنید یا تعهد بدهید.
*مجبور نباشید به رغم میل واقعی تان به خواسته ها و نیازهای نامزد/همسرتان رسیدگی کنید و آن ها را برآورده سازید.
*مجبور نباشید با مسائل مربوط به نامزد/همسرتان سروکله بزنید.و سرانجام اینکه:
*مجبور نباشید اینقدر به نامزد/همسرتان توضیح بدهید که چرا می خواهید آزاد باشید.
باید اعتراف کنم هربار که لیست بالا را می خوانم دلم می خواهد به مردها بگویم:«تمامی آزادی های بالا را می خواهید؟ باشه، پس بروید و برای خودتان تنها باشید!این طوری می توانید تمامی آزادی هایی را که می خواهید بدست آورید.»
بسیار خب، کمی زیاده روی بود؟ اما آیا لیست بالا وصف الحال مجردها نیست؟ هنگامی که با کسی رابطه ندارید، مجبور نیستید به کسی یا چیزی پاسخ بدهید،کاری را انجام دهید که دوست ندارید،برنامه ریزی کنید، یا به نیازهای کسی رسیدگی کنید،اماهنگامی که عاشق می شوید برخی از این آزادی ها را در مقابل شادی و سرور سهیم شدن زندگی تان با شخصی دیگر «داد و ستد»می کنید.این بهایی است که برای موهبت عشق می پردازید.
این همان چیزی است که زن ها را در رابطه با مردها گیج می کند:شما می خواهید با ما باشید و ما را دوست داشته باشید و می خواهید که ما زن ها نیز شما را دوست بداریم، اما از طرفی اصلاً نیز دوست ندارید و حاضر نیستید که هیچ یک از آزادی های خود را از دست بدهید.پاسخ من در این جا این است که آزادی ای که مردها با حرارت تمام از آن صحبت می کنند و از باختن و از دست دادن آن تا این حد نیز می ترسند، در واقع یک توهم است. در واقع آن ها این آزادی ها را هیچ وقت از همان اول هم نداشته اند.
تنها عده ی بسیار معدودی از ماـ مگر این که در یک جزیره ی متروک و دور افتاده زندگی کنیم ـ به معنای فوق آزاد هستیم تا نگران هیچ چیز یا هیچ کس نباشیم.برای نمونه هر بار که رانندگی می کنید، برخی از آزادی های خود را از دست می دهید به این معنا که مجبورید قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کنید و به تابلوها و علایم راهنمایی و...احترام بگذارید. مگر اینکه بخواهید دستگیر یا جریمه شوید.هر بار که بر سر کار می روید، برخی دیگر از آزادی های خود را از دست می دهید.زیرا مجبور هستید کاری را که دیگران از شما می خواهند و احیاناً دوست هم ندارید، انجام دهید. لباسی را بپوشید، که جزء مقررات آنجاست، دیگران را خوشحال یا راضی کنیدـ حال چه مشتری ها، همکاران و چه کارفرمایتان راـ هر بار که تلویزیون را روشن می کنید برخی دیگر از آزادی های تان را ازدست می دهید.زیرا حواس شما توسط تصاویری بمباران می شوند که شخص دیگری آن ها را ایجاد کرده است.حتی با اینکه این شمایید که کانال ها را می چرخانید اما موقتاً نیز تصاویری را می بینید یا صداهایی را می شنوید که ناخواسته اند.
دست به طرزمشابهی به مجرد اینکه به رابطه ای وارد می شوید، مقادیری نیز از آزادی های شخصی خود را از دست می دهید. چرا که از حالا به بعد شخصی که با او رابطه برقرار کرده اید به آنچه می گویید یا می کنید از خود واکنش نشان خواهد داد،از شما توقعاتی خواهد داشت، خواسته ها و نیازهایی خواهد داشت، مسائل و مشکلات خود را روی شما خواهد انداخت و شما را با خلق و خوها و احساسات، انرژی ها، شخصیت و امیال و خواسته هایش تحت تأثیر قرار خواهد داد.رابطه نیز اساساً چیزی جز این نیست.
در رابطه شما به خود اجازه می دهید که از دیگران تأثیر بپذیرید.
آزادی واقعی به این معنا نیست که چه کارهایی می توانید بکنید و چه کارهایی نمی توانید بکنید.بلکه به معنای آزادی در عشق ورزیدن آن هم بدون ترس و دریافت کردن بدون مقاومت و دادن و بخشیدن بی دریغ می باشد .
یکی از عواقب ناشی از باور غلط (7)بدین قرار است:
*مردها از این باور غلط به عنوان بهانه ای برای تعهد ندادن استفاده می کنند.
«البته که دوست دارم برای خودم یه دوست ثابت داشته باشم و فقط با یکی باشم.اما از اون مردها نیستم که آزادی خودم رو فدا کنم.می فهمیم چی می گم؟»
«وقتی فهمیدم که سو دوست داره شوهر کنه، سریع با او به هم زدم. داشت سعی می کرد منو گیر بندازه.منم خب مردی ام که به آزادی زیادی احتیاج دارم.»
به رغم آنچه این مردها ادعا می کنند این آزادی شان نیست که از باختن و از دست دادنش می ترسند،بلکه تعهد دادن و پای بند ماندن است.تعهد و پای بندی به عشق انسانی دیگر ترسناک است.زیرا شما احتمال آسیب پذیری، ترک شدگی، مورد پذیرش قرار نگرفتن و از دست دادن و فقدان را به جان می خرید.برای برخی از مردها این ترس چنان قوی است که آن ها را وادار می کند تا از نزدیک شدن به زن ها یا تعهد دادن به آن ها به هر قیمت سرباز بزنند. البته آن ها هرگز به شما نخواهند گفت که:«من از تعهدات می ترسم، از این رو نمی تونم به تو دل ببندم.» یا:«نامزد قبلی ام به من خیانت کرد، لذا از این که دوباره عاشق شوم یا به عشق کسی اعتماد کنم می ترسم.» این جملات نشانه ضعف اند و خیلی «مردانه» نیستند!در عوض این گونه مردها باور غلط (7)را بهانه می کنند که: «دوست دارم با زنی باشم، اما به شرط این که سعی نکند آزادی هایم را از من سلب کند.» در واقع دلیل این که برخی مردها پای بند هیچ رابطه ای نمی شوند، این است که هر زنی که می بینند به نظرشان خیلی پرتوقع یا کنترل کننده یا سلطه جو می آید.
مشکل مردی که ادعا می کند زن ها می خواهند آزادی او را سلب کنند این است که حتی به کوچک ترین و جزئی ترین تلاش های زن بیچاره مبنی بر نزدیکی و صمیمیت بیشتر از خود واکنش فوق العاده ای نشان می دهند و عشقی را از دست می دهند که می توانست قلب شکسته و درمندشان را التیام بخشد، همان دردی که روز اول موجب شد دیگر به عشق کسی اعتماد نکنند.

واقعیت مربوط به باور غلط (7)

زن ها هرگز سعی ندارند چیزی را از شما سلب کنند.برعکس آن ها می خواهد عشق، فداکاری، از خودگذشتگی، تعهد، پای بندی و وفاداری خودشان به به شما هدیه کنند.تمامی تلاش های ما زن ها برای با شما بودن، صمیمی بودن، حل و فصل مسائل و مشکلات، برای مختل کردن آزادی شما نیست، بلکه تلاشی است برای ایجاد بهترین و صمیمی ترین رابطه ممکن.

هفت «مانترا» برای غلبه بر هفت باور غلط

در متافیزیک اصل و قاعده ای وجود دارد که می گوید برای کنترل ذهنی و ایجاد واقعیت مطلوب، باید افکار منفی خود را با افکار مثبت جایگزین کرد. به عنوان مثال به جای اینکه بگویید:«من نمی توانم موفق شوم.» بگویید: «من تمامی امکانات و شرایطی را که برای رسیدن به
موفقیت لازم است.»به این فکر افتادم که این مقاله را با توصیه های مثبتی برای جایگزین کردن باورهای غلط ذکر شده به پایان برسانم.
این توصیه ها را «مانترا» می نامم. واژه «مانترا» واژه ای از زبان سانسکریت بوده به معنای واژه یا عبارتی است که روح کسی را که آن را تکرار کند بالا می برد و ارتقا می بخشد.بسیار مفید خواهد بود چنانچه هر بار که این باورهای غلط در ذهن مان جاری می شوند، مانتراهای زیر را در ذهن خود تکرار و مرور کنیم.برای نمونه هر بار که پیش خودتان فکر می کنید:«همسرم خیلی کنترل کننده و سلطه جو است.» به طرزی خودآگاه تصمیم بگیرید که «مانترا»ی ضد آن را در ذهن خود تکرار کنید:«همسرم تلاش می کند در زندگی من شرکت داشته باشد و بتواند نقش مثبتی را ایفا کند.»آیا این طور بهتر نیست؟ چنانچه چنین فکر کنید، احساسی به مراتب بهتر نیز خواهید داشت.