سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افسانه ی عشقی (2) وقتی عشقی ، عشق حقیقی باشد همان لحظه که فرد ر


افسانه ی عشقی (2)  وقتی عشقی ، عشق حقیقی باشد همان لحظه که فرد را دیدید ، خواهید
دانست .
وقتی یک فیلم رمانتیک را تماشا می کنید ، این موضوع را می بینید .
وقتی به یک آهنگ گوش می دهیدف،آن را می شنوید .
وقتی که هنوز مجرد هستید ، درباره اش خیالبافی می کنید .

عشق در نگاه اول

فکر می کنم همه به طرزی پنهانی ، عشق در نگاه اول را باور داریم .این عقیده که :«اگرعشق ، عشق حقیقی باشد ، همان لحظه ی اول که او را ملاقات کردیم ، خواهیم دانست »ممکن است انواع دیگری از عشق نیز وجود داشته باشند .اما برطبق این افسانه ی عشقی «عشق حقیقی »عشقی است که مثل رعد و برق شما را ذوب کند .
به یاد می آورم دختر جوانی بودم و این افسانه را برای اولین بار شنیدم ، انتظار لحظه ای را می کشیدم که به طرزی رمانتیک از خود بی خود شدم ، لحظه ای که در چشمان مردی نگاه می کنم و در یک چشم به هم زدن در می یابم که او شریک مادام العمر زندگی من است .همانطور که در ترانه ی عاشقانه ی فیلم و نمایشنامه ی معروف «اقیانوس آرام جنوبی »آمده است ، «انتظار غروب افسون شده ای را می کشیدم که در آن عشق واقعی خود را در آن سوی اتاقی پر ازدحام ، پیدا می کنم »هرگونه احساس دیگری کمتر از این نوع ادراک و دریافت روحی قوی ، فقط تقلیدی بی مزه و احمقانه از احساسی بود که فکر می کردم همان عشق واقعی است .
می توانید این نوع جذب شدن (جاذبه ی فوری )را «عشق در نگاه اول » بنامید .اگر به افسانه ی عشقی (2)باور داشته باشید ، مشکلات احتمالی زیر را خواهید
می توانید این نوع جذب شدن (جاذبه ی فوری )را «عشق در نگاه اول » بنامید .اگر به افسانه ی عشقی (2)باور داشته باشید ، مشکلات احتمالی زیر را خواهید داشت :
1 ـ شما آن چنان به جاذبه ای که بین شما به وجود آمده است می پردازید که از بررسی دیگر قسمت های رابطه باز می مانید .

آیا شما یک «معتاد عشق در نگاه اول »هستید ؟

2 ـ به شروع های آنچنانی معتاد می شوید و فرصت های دیگر را برای عشق واقعی و پر دوام از دست می دهید .
الکسیا یک زن سی و شش ساله ی ریز نقش و جذاب بود که یک مغازه ی لباس بچه داشت .یک روز پیش من آمد تا درباره ی ازدواجش با کنت تصمیم بگیرد.الکسیا این طور شروع کرد :«اعتراف می کنم که انتخاب هایم در گذشته خیلی خوب نبوده اند .به نظر می رسد که به مردهایی پر زرق و برق و مهیج که آخر سر هم به من خیانت می کنند یا مرا ترک می گویند وی یا به نوعی به من صدمه می زنند ،علاقمند می شوم .این مردها در ابتدا خیلی جذاب به نظر می رسند ، به طوری که شدیداً عاشق می شدم و سپس یک دفعه صدمه می دیدم ».
«پارسال ترجیح دادم که برای همیشه قید ازدواج را بزنم تا اینکه با کنت ملاقات کردم .او پسر خاله ی یکی از دوستان خوب من است و چند نفر از ما تصمیم گرفتیم آخر هفته ها را با هم بگذرانیم .من از همان روز اول از کنت خوشم آمد ، اما هیچ وقت به ازدواج با او فکر نمی کردم .چون او به درد من نمی خورد .ما واقعاً دوستان خانوادگی خوبی شدیم .بعضی اوقات تلفنی با هم حرف می زدیم .خیلی چیزها را که هرگز به کسی نمی گفتیم ، با یکدیگر در میان می گذاشتیم .هفته ای یکبار به هم زنگ می زدیم و بیشتر جمعه ها به کوهستان می رفتیم».
«ناگهان یک روز وقتی که از کوهستان بر می گشتیم ، کنت جلو آمد و به من گفت ماه ها می خواسته است به خواستگاری من بیاید .او همچنین گفت که به من علاقه مند شده است ».
من از الکسیا پرسیدم :«چه احساسی داشتی ؟»
او جواب داد :«واقعاً گیج و هیجان زده شده بودم .ترسیده بودم .کنت قرار بود یک دوست باشد ، نه یک همسر .من نمی توانم تصور کنم که او شوهرم باشد ».
پرسیدم :«تصور تو از شوهر آینده ات چیست ؟ »
الکسیا در حالی که به طرز کنایه آمیزی به این سؤال پاسخ می داد ، کمی شرمگین به نظر می آمد :«چطور بگویم ؟ تصور من از شوهر آینده ام مردی است که مرا یک دل نه صد دل عاشق خود کند .
گفتم :«الکسیا ، رابطه ات با کنت سالم به نظر می آید .من فکر می کنم که تو نمی دانی عشق سالم چگونه احساسی است ».
الکسیا آن چنان به افسانه ی «عشق در نگاه اول »باور داشت که احساسات در حال رشدش نسبت به کنت را باطل می پنداشت .او نمی توانست باورکند ، چیزی که ظرف پنج دقیقه ی اول ملاقاتش با کسی او را «کله پا »نکند ، عشق باشد .نظیر بسیاری از «معتادان عشق در نگاه اول »الکسیا نمی توانست عشق راستینی را که میان او و کنت در حال شکل گیری بود ، شناسایی کند و اولین رابطه ی سالم زندگی اش را خراب کرده و از دست داد .
معتادان به «عشق در نگاه اول »بیشتر نقاظ ضعف شخصیتی فرد را جستجو کرده و چشمان شان را به روی تمام نکات مثبت او می بندند .

عشق در نگاه اول چیست ؟

این چیست که وقتی شما کسی را برای اولین بار ملاقات می کنید ، تکانتان می دهد ؟ اگر این عشق نیست ، پس چیست ؟
ـ هوس در نگاه اول :شما جاذبه جنسی خاصی نسبت به فردی از جنس مخالف در خود احساس می کنید و سپس بسیار بیشتر از آن چیزی که عملاً وجود دارد ،دچار عواطف و احساسات می شوید .شما نه به این دلیل که عاشق شده اید ، بلکه به این دلیل که تحریک شده اید مدام به او فکر می کنید . جاذبه جنسی شدید به خصوص با کسی که با تصویر ذهنی شما از همسر مطلوب مطابقت دارد ، به سادگی با عشق اشتباه گرفته می شود .خصوصاً اگر شما به دنبال یک اوج احساسی لحظه ای باشید ، اما این اوج احساسی یا « هوس در نگاه اول »غالباً به دنبال شکست رابطه ، یک «حضیض احساسی » یا سرخوردگی را با خود به همراه خواهد آورد .
ـ شیفتگی با تصویر آن ها :بعضی اوقات ، وقتی به کسی علاقه مند می شوید ، عاشق او نیستید ، بلکه عاشق تصویر او هستید :«چه قیافه ای دارد »؛ « چه کاره است »؛ «چقدر پول دارد »؛ «چه ماشینی سوار می شود »؛ « چه کارهایی در زندگی انجام داده است ».شما از تمامی این چیزها در سرتان رویایی می سازید و ماهیت فرد را نادیده می گیرید :«خواستگار من دکتر است !»«نامزدم هیکلی فوق العاده دارد ».
گذشته از این آیا ممکن است کسی را ملاقات کنید و در همان لحظه احساس کنید که او همسر مطلوب شماست و اشتباه نکرده باشید ؟ زوج هایی وجود دارند که سی سال با هم زندگی کرده اند و می گویند که در همان ملاقات اول ، می دانستند که همسر مطلوب خود را یافته اند .آیا این همان «عشق در نگاه اول »نبوده است ؟ دوست دارم این موضوع را اینطور تلقی کنم که آن ها جاذبه ای قوی و ارتباطی روحی را تجربه کرده اند که سپس آن را به رابطه ای قوی و موفق بدل ساخته اند .آنان در نگاه اول وجود چیزی را در یکدیگر تشخیص داده اند ، اما عشق حقیقی میان آن دو ، می بایست در طول سالیان شکل گرفته باشد .

واقعیت افسانه ی عشقی (2)چنین است :

برای دلباختگی یک لحظه کافی است ، اما «عشق حقیقی »به وقت نیاز دارد .
تصور کنید که در یک شب سرد ، در کلبه ای نشسته اید .می خواهید آتش روشن کنید تا خود را گرم کنید .برای این کار میان روزنامه و هیزم ، حق انتخاب دارید .اگر درباره ی این کار تجربه ی کافی داشته باشید ، پاسخ این سؤال را می دانید :روزنامه سریعتر می تواند شعله بزرگی درست کند ، اما سریعتر هم خاموش می شود .هیزم ممکن است به مدت زمان طولانی تری نیاز داشته باشد تا شعله ور شود ، اما به آرامی و یکنواخت می سوزد .
من بسیاری از مردم را دیده ام که به اشتباه در ابتدای روابط به دنبال همان شعله ی ناگهانی هستند ،به جای آنکه به دنبال همسری باشند که بتوانند با او رابطه ای پر دوام و محکم را بسازند ، از جمله خودم .نمی گویم که شما نمی توانید هر دو را داشته باشید ،همانطور که می توان هم روزنامه و هم هیزم را برای درست کردن آتش ، استفاده کرد.اما اگر متوجه شده اید که مدام کسانی را انتخاب می کنید که برای شما نامناسب اند شاید بهتر باشد به دنبال «آقا یا خانم هیزم »بروید و از «خانم یا آقای باروت »برحذر باشید .
باید به یاد داشته باشید که عاشق شدن ساده است ، اما ایجاد یک رابطه ی سالم ، مستلزم کار سخت است .


افسانه ی عشقی (3) تنها یک عشق واقعی در دنیا وجود دارد که برای م


افسانه ی عشقی (3)  تنها یک عشق واقعی در دنیا وجود دارد که برای من مناسب است .
در هررابطه ای ، زمانی فرا می رسد که از خود می پرسیم :

آیا آن مرد همان شوهر ایده آل من است ؟
یا
آیا آن زن همان همسر ایده آل من است ؟

قسمتی از مشکل ما در پاسخ به این سؤال ، مربوط به کلمه ی همان است . چرا که این پیش فرضی را برای شخص قرار می دهد که فقط و فقط در این دنیا یک همسر مناسب وجود دارد و این که ما باید همان یک نفر را پیدا کنیم و گرنه خوشبخت نخواهیم شد .هیچ کس حتی اگر شبیه آن فرد نیز باشد ، پذیرفته نیست .ما باید مطمئن شویم که عاشق «همان »یک نفر شده ایم .
بنابراین وقتی مجردیم ،با نگاهی تردید آمیز از گذرگاه زندگی عبور می کنیم : هر شریک بالقوه را زیر ذره بین به دقت معاینه می کنیم .هرعیب او را به عنوان مدرکی دال بر این که او «همان »نیست ، می گیریم .آن « همان »باید بهتر حرف بزند ، دو بچه از ازدواج قبلی اش نداشته باشد ، بیشتر پول در بیاورد ، ده پوند اضافه وزن نداشته باشد .اما در این تلاش خود به منظور اجتناب از اشتباه و از دست ندادن همان چه بسا که غالباً خود را از تجربه ی عشق واقعی و ازدواجی سالم ، محروم می کنیم .
وقتی به ازدواج با کسی فکر می کنیم به خصوص در شرایط دشوار ، به طرزی پنهانی از خود می پرسیم :«آیا همان همسر مطلوب من است ؟ »یا «آیا شخص دیگری نیز وجود دارد که با او خوشبخت تر باشم ؟ »

عواقب باور به افسانه ی عشقی (3)

1 ـ همسر خود را با آن تصویر رویایی مقایسه می کنید که از همان یک نفر در سر خود ساخته اید .از درک منحصر به فرد بودن آن شخص ، باز می مانید .
تامی ،مهماندار هواپیما ، سی و چهار ساله ، خوش رو و جذاب است که یک روز به امید درک این موضوع که چرا نمی تواند با کسی ازدواج کند ، به یکی از سمینارهای من آمده بود .او گفت :«نمی دانم چه مشکلی دارم ؟ تمام دوستانم ، یا ازدواج کرده اند و یا نامزد دارند ، اما به نظر می رسد که من نمی توانم کسی را انتخاب کنم که برایم مناسب باشد ».
از او پرسیدم :«آیا کسی به تو پیشنهاد ازدواج داده است ؟ »
او جواب داد :«موضوع همین است .مرتباً مردهای زیادی به من پیشنهاد ازدواج می دهند که به من علاقه مند هستند .درابتدا شوق و اشتیاق زیادی نسبت به آن ها احساس می کنم ، اما ظرف یک یا دو ماه سرد می شوم و آن ها را رد می کنم .پارسال فکر می کردم ، سرانجام کسی را پیدا کرده ام که بتوانم زندگی ام را با او شروع کنم .ما به مدت چند ماه با هم نامزد بودیم ، در ابتدا همه چیز خوب و مطلوب بود ، اما بعد ،چیزهای کوچکی از او مرا اذیت می کرد و تمام چند ماه گذشته ،مدام دعوا کردیم تا سرانجام نامزدی مان به هم خورد ».
همین که بیشتر با تامی صحبت کردم ،فهمیدم که او بسیار ، «کمال گرا » است .از دید او ، یک ازدواج مطلوب رابطه ای است که در آن هیچ اختلافی نباشد .مهمتر از همه ،اینکه هیچ چیز درباره ی همسرش وجود نداشته باشد ، که او نپسندد.تامی با ایمان به افسانه ی عشقی (3)بزرگ شده بود ، «یک جای دنیا مرد مطلوب منتظر اوست و تنها اوست که می تواند خوشبختش کند و بس »به همین دلیل هم به مجرد این که در روابطش چالشی پیدا می شد، به طرزی ناخودآگاه با مقایسه کردن نامزد خود با همان آقای مطلوب جا می زد و طبعاً همگی در این آزمون مردود می شدند و در این میان او هیچ وقت این فرصت را پیدا نمی کرد که به کسی علاقمند بشود و ازدواج کند .
من به تامی کمک کردم تا منشأ و خاستگاه تصویر غیر واقعی خود را از مرد مطلوب درک کند که او را از داشتن هرگونه رابطه ی واقعی بازداشته بود . سه ماه بعد ، نامه ای از او دریافت کردم در آن گفته بود با نامزد قبلی خود، ازدواج کرده است .از این که این بار او را تا بدین حد متفاوت یافته بود ، متعجب بود :«او همان شخص قبلی است و این من هستم که انتظار ندارم او خیلی مطلوب باشد .این موضوع برای من دوست داشتن او را همانطوری که هست ، ساده تر کرده است » .
2 ـ باور به افسانه عشقی (3)ما را از شروع یک زندگی جدید ، پس از آن که زندگی قبلی پایان پذیرفته است ، باز می دارد .
دومین ایرادی که به افسانه ی عشقی (3)وارد است این است ، که شما را از شروع مجدد ، پس از پایان رابطه به دلایلی چون :طلاق یا مرگ باز می دارد ؛ روابطی که امیدوار بودید یک عمر ادامه پیدا می کردند .اگر فقط به یک عشق حقیقی باور دارید و سپس آن یک نفر را از دست بدهید ، بقیه ی عمرتان را با قلبی تنها و مطمئن از این که هیچ کس دیگری نمی تواند جایگزین همسرتان باشد ،خواهید گذراند .
چندین سال پیش زنی را ملاقات کردم که در اینجا او را دوریس می نامم .در آن زمان دوریس شصت و یک ساله بود و مدت دو سال بود که پس از چهل سال زندگی مشترک ،بیوه شده بود .شوهرش مدت ها با سرطان دست و پنجه نرم کرده بود .دوریس چند سال گذشته را صرف این کرده بود که خود را به زندگی بدون او ،وفق دهد .حال ، فامیل و دوستانش او را تشویق می کردند که دوباره با مردی ازدواج کند .او در مقابل این موضوع مقاومت می کرد و علاقه ای نشان نمی داد .
هنگام ناهار به من توضیح داد که :«من عشق و زندگی خود را داشته ام .ما سال های زیاد ، زندگی فوق العاده ای داشتیم .چرا برای پیدا کردن کسی که وجود ندارد تا جایگزین شوهرم شود ، این طرف و آن طرف بروم ؟ انسان فقط می تواند یک عشق حقیقی را در تمام طول عمر خود به دست بیاورد ».
من به دوریس توضیح دادم که یک همسر جدید هرگز جایگزین شوهر مرحوم او نخواهد شد .اما می تواند فرصتی به او بدهد تا زندگی جدید و متفاوتی را تجربه کند .دوریس با تعلل گفت :«نمی دانم ، فکر می کنم برای این کار ،خیلی پیر شده ام »
شش ماه گذشت .دوریس به من تلفن کرد:«فکر می کنم به کمک احتیاج دارم ».موضوع از این قرار بود که یک آقای شصت و چهار ساله به نام ساول ، با او از طریق یک مؤسسه خیریه که دوریس با آن همکاری می کرد ، آشنا شده
بود.ساول پانزده سال بود که از همسرش جدا شده بود ، اما هرگز زنی را پیدا نکرده بود که در زندگی اش با او سهیم شود ، تا آنکه دوریس را دیده بود . دوریس توضیح داد :«او می خواهد با من ازدواج کند .موضوع این است که من هم به او علاقه مند شده ام .مدت چهار ماه است که همدیگر را می شناسیم.ابتدا من به او به دیده ی یک همکار در برنامه های اجتماعی نگاه می کردم .حال او از ازدواج صحبت می کند و وقتی موضوع ازدواج را پیش می کشد ، نفسم بند می آید و همه اش به این موضوع فکر می کنم که این ازدواج تا چه حد با ازدواج قبلی ام متفاوت خواهد بود .از این که دوباره شوهر دارم ، خوشحالم .آخر مگر من با او چه کار کرده ام ؟ ».
با لبخند به او پاسخ دادم :«به او مهر ورزیده ای، اما نه به طرزی که شوهرت را دوست داشتی ، بلکه به طرزی جدید و متفاوت ، چیز فوق العاده ای درباره ی عشق وجود دارد :شما می توانید در حالات متفاوت آن را تجربه کنید .
دوریس با خجالت پرسید :«منظور شما این است که مسئله ای نیست او را دوست داشته باشم ؟ »
من به او اطمینان خاطر دادم که هیچ مسأله ای نیست .
آن ها دو ماه بعد ،ازدواج کردند و به طرز باشکوهی خوشبخت هستند .هر چند وقت یکبار ،دوریس به من زنگ می زند و از زندگی اش می گوید :« غافلگیر شده ام .شوهرم را خیلی دوست داشتم .اما ساول را هم به همان اندازه ، ولی به گونه ای متفاوت ، دوست دارم .چه کسی می توانست فکر کند که یک مادر بزرگ هم فرصت دوباره ای داشته باشد ؟ ».
چیزی نمانده بود که دوریس یک زندگی فوق العاده را با ایمان به افسانه عشقی (3)، از دست بدهد .افسانه عشقی (3)می گفت که فقط یک عشق حقیقی وجود دارد .
برای شما همسران بالقوه مناسب زیادی وجود دارند .

واقعیتی که درمقابل افسانه ی عشقی (3)وجود دارد این است که :

این امکان وجود دارد که عشق حقیقی را با بیش از یک نفر تجربه کنید . شریک های بالقوه زیادی وجود دارند که می توانید با آن ها خوشبخت شوید .
نمی توانم به شما بگویم چه تعداد شریک بالقوه برای شما روی زمین زندگی می کنند ، اما قویاً باور دارم تعداد امکاناتی که شما بتوانید خوشبختی و عشق را تجربه کنید ،محدود به یک شخص نمی شود .من از تجربیات شخصی خود می دانم که قلب یک انسان ظرفیت فوق العاده ای برای عشق ورزیدن دارد و اینکه ما مقدارعشقی را که اجازه می دهیم در زندگی از آن بهره مند شویم محدود می کنیم ،فقط به این دلیل که به افسانه های عشقی باور داریم .باور دارم که اگر دو نفر را سرگردان در یک جزیره ی متروک رها کنید ، به طوری که مجبورباشند باقی عمرشان را با هم بگذرانند ، به احتمال بسیار قوی ،همسران خوبی خواهند شد .درحالی که ممکن است تصویر فوق ، لزوماً رویای رمانتیک شما از یک زندگی مطلوب نباشد .اما به طرز خوبی این نکته را به تصویر می کشد که عشق ورزیدن به تنهایی آن قدر لذت بخش است که اگر فقط به ما فرصت داده شود ،راه هایی برای دوست داشتن انسان هایی که فکر نمی کردیم آن ها را دوست داشته باشیم ، پیدا خواهیم کرد .
هر عشق حقیقی ، قلبمان را در مسیری متفاوت رشد می دهد و هررابطه ای به گونه ای به ما خدمت می کند .آیا این بدان معنا است که اهمیتی ندارد شما با چه کسی ارتباط دارید ؟ «البته که نه ».درواقع این موضوع ، مسئله ی تفاهم را خیلی مهم تر می کند .پیدا کردن همسری که با او تفاهم داشته باشید ،فرمول یک رابطه ی سالم و پردوام است .


افسانه ی عشقی (4) همسر ایده آل ،شما را از هر لحاظ ارضاء می کند


افسانه ی عشقی (4)  همسر ایده آل ،شما را از هر لحاظ ارضاء می کند .
فرض کنید برای شغل مورد علاقه تان یک مصاحبه دارید .ازشخصی که احتمالاً شما را استخدام می کند تا برایش کار کنید ،می پرسید :می توانید درباره ی این شغل بیشتر برایم توضیح بدهید ؟ ».
«اساساً از شما انتظار دارم تمامی نیازهای مرا برآورده کنید .من از شما توقع دارم که بدانید خواسته ی من از شما چیست ،حتی وقتی که به شما نمی گویم چه می خواهم .از شما می خواهم که ذهن مرا بخوانید و تمام توقعات پنهانی مرا دریابید و آن ها را به زبان بیاورید .از شما می خواهم هنگامی که سردرگم هستم ، تمام جواب ها را بدانید و زمانی که غمگینم ، مرا خوشحال کنید و دراوقاتی که اعتماد به نفسم را از دست داده ام ،کاری کنید تا نسبت به خودم احساس بهتری داشته باشم .البته این توقع را نیز از شما دارم که هر وقت حوصله ام سر می رود ،
همواره مرا سرگرم کنید .درضمن باید از تمامی علایق من نیز لذت ببرید ، به طوری که بتوانید همراهی مطلوب برای من باشید ».
مطمئنم که شما نیز بر این باورید که چنین توقعاتی عجیب و غریب هستند . صرف نظر از این که چه مقدار به شما حقوق خواهند داد ، باز نمی تواند شما را وسوسه کند تا خود را در چنین موقعیت پرفشار و ناممکنی قرار بدهید . گر چه این داستان کمی اغراق آمیز است ، اما حقیقت این است که بسیاری از ما در زندگی به طرزی ناخودآگاه از همسر خود ، این توقع را داریم که هر نیاز ما برآورده کند و هنگامی که این کار را نمی کند ، از او دلسرد و منزجر می شویم .من این پدیده را متهم کردن دیگران می نامم .به خصوص هنگامی که خود نیز از پاره ای نیازهایتان آگاه نیستید و طبیعتاً قادر نخواهید بود تا آن نیازها را با صراحت بازگو کنید .

عواقب منفی باور به افسانه ی عشقی (4):

1 ـ از شناسایی رابطه ی خوب و سالم باز می مانید ، فقط به این دلیل که همسر شما نیازهایی را که خود باید برای خودتان برآورده کنید ، برآورده نمی کند .
همین که در دفترم نشستم آندریا اعلام کرد :«من فکر می کنم باید از شوهرم جدا شوم »او از من وقت قبلی گرفته بود تا درباره ی ازدواجش که دچار بحران بزرگی شده بود ، صحبت کند .آندریا بیست و هفت ساله ، زیبا و ورزشکار بود .او دو سال بود که با بنیامین ازدواج کرده بود .
پرسیدم :«خوب ، مشکل چیست ؟ »
آندریا جواب داد :«نمی دانم ، زیاد خوشحال نیستم .فکر می کردم ازدواج بهتر از این ها باشد .این که چیزهایی را برای من عوض کند .اما به نظر می آید که هیچ تغییری اتفاق نیفتاده است و من دیگر امید خود را از دست داده ام ».
از او پرسیدم :«فکر کردی ازدواج چه چیزی را باید تغییر بدهد ؟ »
او جواب داد :«فکر می کردم می تواند اعتماد به نفس ، وضوح و هدفمندی بیشتری به زندگی ام بدهد .اما به جای آن فقط بیشتر گیج شده ام ».
به او گفتم :«بیا درباره ی بقیه ی زندگی ات صحبت کنیم .شغلت چیست ؟»
«خوب ،درحال حاضر ، بی کارم ، شش ماه پیش یک شغل داشتم ، اما استعفا دادم .به دلیل آن که کارم را دوست نداشتم .من واقعاً نمی دانم چه کاری را دوست دارم .همه اش فکر می کنم اگر از این ازدواج بیرون بیایم ، احساس بهتری خواهم داشت ».
«آیا گله و شکایت به خصوصی از بنیامین داری ؟ »
آندریا بعد از یک دقیقه فکر کردن گفت :«نه ، او واقعاً با محبت و دوست داشتنی است .فقط مرا خوشحال نمی کند ».
بعد از کمی صحبت با آندریا کاملاً واضح بود که مشکل رابطه ی آن ها ، شوهرش نبود ، بلکه خود آندریا بود .او هیچ هدفی در زندگی اش نداشت . او با بنیامین ازدواج کرده بود به امید آن که تمام خلأهای درونی او را پر کند و اعتماد به نفس پایینش را بالا ببرد .اما این وظیفه ی خود او بود ، نه بنیامین .به جای آن که به دنبال شغل باشد ، یا تحصیلاتش را تمام کند ،روزها را به این می گذراند که به سالن ورزشی برود یا تلویزیون تماشا کند .
آندریا یک زن لوس و خودخواه بود که هرگز بزرگ نشده بود .اما صرف نظر از این که چقدر بنیامین او را دوست می داشت ، نمی توانست خلأهای درونی او را پر کند .چون هنوز از درون احساس خلأ می کرد ، فرض را بر این می گذاست که ازدواج او را ارضاء نکرده است .حقیقت این بود که بنیامین شوهر خوبی برای آندریا بود ، اما آندریا با خودش خیلی خوب نبود . عدم رضایت او از ازدواج نبود ، بلکه از خودش بود .
این رؤیا که عشق حقیقی همه مشکلات را حل می کند ، رویایی مهلک است . این رویا می تواند باعث شود که شما رابطه ی خوب خود را پایان بدهید ، با این چشم داشت که همسرتان کاری را برای شما انجام دهد که باید خودتان انجام بدهید .
اگرپیش از ازدواج احساس تهی بودن می کنید ، پس از ازدواج نیز به همان اندازه ، احساس تهی بودن خواهید کرد .
2 ـ از همسرتان به دلیل ندادن چیزی به شما که می بایست خودتان در جای دیگر آن را پیدا کنید ، منزجرخواهید شد .
اشکال دیگری که باور به این که همسر مطلوب تمام نیازهای شما را برآورده می کند ،این است که به او فشار می آورید تا برای شما همه چیز باشد . بارها و بارها شنیده ام که زنان از این موضوع شکایت دارند که ای کاش شوهرشان به جای آن ها به خرید می رفت و از پرسه زدن در مغازه های عتیقه فروشی نیز لذت می برد و یا از تغییر دکوراسیون خانه خوشش می آمد . سال ها طول کشید تا بفهمم که ما زن ها احتیاجاتی داریم که مردها نمی توانند و نباید هم برآورده کنند .نیازهای احساسی مثل :عشق ،محبت ، دوستی و غیره جزء این نیازها محسوب نمی شوند .منظورم نیازهایی است که زن ها می بایست از برآورده کردن آن ها ، حتی لذت نیز ببرند .خانم ها ، این حقیقت را بپذیرید .بیشتر شوهرها هرگز از مشارکت در تغییر دکوراسیون خانه ، مهمانی تولد بچه ها ، جورکردن نمونه های پارچه برای یک کاناپه جدید ، یا ساعت ها این طرف و آن طرف گشتن در فروشگاه های بزرگ ، آن گونه که ما زن ها لذت می بریم ، لذت نخواهند برد .اینها نیازهایی هستند که به طرزی بهتری ، توسط زنان دیگر برطرف می شوند .
به نظرمی آید که مردها در این زمینه ، توقعات کمتری نسبت به ما زن ها داشته باشند.اما مردها هم به سهم خود دلسردی هایی را تجربه می کنند ، به این دلیل که ما زن ها تمامی نیازهایشان را برآورده نمی کنیم .جفری چند سال پیش ، این مرحله را تجربه کرد و در این که آیا من برای او مناسب هستم یا نه ، دچار تردید شد .من تا سر حد مرگ وحشت زده شده بودم ، اما همین که درباره ی این موضوع صحبت کردیم ، معلوم شد که نگرانی های او بیشتر حول یک موضوع دور می زنند :ورزش ، او از لحاظ ورزشی بسیار با استعداد بود و به تمام ورزش ها عشق می ورزید .گر چه من هم از ورزش لذت می برم ، اما به نحوی گرایش دارم که چیزهای دیگری را در زندگی خود ،در اولویت قرار دهم .هرچه بیشتر درباره ی آن صحبت کردیم ، جفری بیشتر مطمئن شد که افسانه ی عشقی اوست که می گوید :
«زن مطلوب زنی است که با او بیرون برود و یک توپ بیسبال را با او به این طرف و آن طرف بیندازد و آخر هر هفته با او راکت بال بازی کرده و به طور جدی بدنسازی نیز کار کند ».جفری خود را از همگی اینها محروم کرده بود ،زیرا می خواست من هم مانند او ، این چیزها را انجام بدهم .او اعتراف کرد :«از تو به دلیل این که مرا از علاقه ام محروم می کردی ، منزجر بودم »ما توافق کردیم که من هم سعی کنم تا فعالیت ورزشی بیشتری را با او انجام بدهم و او نیز موافقت کرد که به یک تیم بیسبال برود و با دوستانش قرار بگذارد که بدنسازی کار کنند و برای چیزهایی که از آن لذت می برد ، وقت بگذارد و بدین گونه خود را در این زمینه ارضاء نماید .

حقیقت افسانه ی عشقی (4):  همسر مناسب ،بسیاری از نیازهای ما را برآورده می کند ، اما نه همه ی آن ها را .
ما هر کدام فهرستی خاص از آرزوهایی داریم که فکر می کنیم یک همسر مطلوب باید بتواند برای ما برآورده کند .اما در این باره نکته ای وجود دارد ، پاره ای از نیازها هستند که فقط همسرشما باید آن ها را ارضاء کند ، اما نیازهای دیگری وجود دارند که دوستان ، خانواده و یا آشنایان شما نیز می توانند برای شما برآورده کنند .
کاملاً اهمیت دارد که ما بین چیزهایی که دوست داریم در همسرمان وجود داشته باشد و چیزهایی که باید در همسرمان وجود داشته باشد ، فرق بگذاریم .
اگر جفری درستی افسانه ی عشقی (4)را زیر سؤال نبرده بود ،ممکن بود به ازدواجمان پایان بدهد و درجستجوی خانم ورزش سال 1992 برود و ارتباط عمیق و قدرتمندی را که داریم ، ترک گوید .


نظریه‏های معاصر درباره خردورزی زنان


نظریه‏های معاصر درباره خردورزی زنان

درباره این که آیا زن واقعا ناقص العقل است؟ و این که این روایات به کدامین زنان معطوف است؟ اندیشه‏های مختلفی ارایه شده که نگارنده این اندیشه‏ها را در چهار عنوان مقوله‏بندی نموده و به مستندات هر یک اشاره می‏کند.

الف: طرد روایات

برخی از نویسندگان همه روایات مربوط به "ناقص العقل" بودن زنان را ساختگی و به اصطلاح مجعول می‏دانند و معتقدند این احادیث از سایر ادیان، مثل یهود و نصاری، وارد اسلام شده و حاصل مرد سالاری حاملان حدیث است. نویسندگانی چون قاسم امینی از جهان اهل سنت و ورود السبی و اخیرا جمیله کدیور این روایات را مجعول می‏دانند. جمیله کدیور صریحا آنها را جزو اسرائیلیات می‏داند.17
این نظریه مستندات قرآنی "کاستی خرد زنان" را توجیه نموده و ترجمان دیگری را ارایه می‏کند. اعراب بت‏پرست معتقد بودند ملائکه دختران خدایند. قرآن کریم ضمن نفی پندار مذکور به دو ویژگی روان‏شناختی اشاره می‏کند.
"او من ینشوا فی الحلیه و هو فی الخصام غیر مبین" (زخرف18) "آیا کسی را که در لابه‏لای زینت‏ها پرورش می‏یابد و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا می‏خوانید)؟"
در آیه فوق به دو ویژگی زن، که ساختار روحی وی را نشان می‏دهد اشاره شده است.18
الف: نشو و نما در زیور آلات و آرایش و خودنمایی.
ب: فقدان منطق قوی در استدلال و حجت آوری.
هر دو شاخص نشانگر کاستی عقل زنان می‏باشد، همچنان که قبلاً گذشت، استدلال و حجت آوری از دیدگاه علی علیه‏السلام از جمله شاخص‏های عقلانیت بود و ایشان تصریح داشتند که عاقل سخنی نمی‏گوید که امکان تکذیب آن داده شود.
اندیشه‏ای که درصدد طرد روایات و عدم پذیرش کاستی خرد زنان می‏باشد، آیه را به مقتضای مقصود تفسیر می‏کند و معتقد است آیه مربوط به زنان نیست، بلکه منظور از کسی که در زیورآلات نشو و نما می‏کند و از حجت‏آوری عاجز است بت‏ها می‏باشد. مرسوم اعراب بت‏پرست این بود که بت‏ها را تزیین می‏کردند و انواع زینت‏ها را به آنها می‏آراستند در حالی که آن بت‏های تراشیده شده از سنگ، هیچ گونه قدرت دفاع و استدلال نداشتند، همچنان که حضرت ابراهیم با تبر همه بت‏های عهد نمرود را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و گفت: اگر راست می‏گویید خداست، از بت بزرگ بپرسید، در حالی که می‏دانید بت سخن نمی‏گوید. این تفسیر را علامه طبرسی در قرن ششم هجری از اُبن زید نقل می‏کند.19
این اندیشه توفیق کلی ندارد زیرا، روایات در این‏باره متواترند و طرد روایات متواتر20 را اصولیون به سهولت نمی‏پذیرند، وانگهی این اندیشه در توجیه برخی از آیات قرآنی که متفق علیه فقهاء می‏باشد توفیق حاصل نکرده است. از جمله آیه 282 سوره بقره به صراحت گواهی یک مرد را معادل گواهی دو زن می‏داند که در روایات با کاستی عقل زنان توجیه شده است.21

ب: حمل روایات به مورد خاص

نظریه دوم، معتقد است احادیثی که زنان را ناقص العقل می‏خواند درباره زنان ویژه‏ای صادر شده است. به عنوان مثال خطبه هشتادم نهج‏البلاغه درباره عاشیه و زنان دیگری که با وی همراهی نمودند، می‏باشد و به دیگر زنان تعمیم‏پذیر نیست. به عبارت دیگر "قضیة فی واقعه" می‏باشد. شواهدی نیز بر گفتار فوق می‏توان یافت؛ از جمله علی علیه‏السلام در خطبه سیزدهم نهج‏البلاغه اهل بصره را با عبارات ذیل نکوهش می‏کند:
"سپاه زن بودید، و از چهارپا پیروی نمودید! بانگ کرد و پاسخ گفتید، پی‏شد و گریختید. خوی شما پست است و پیمانتان دستخوش شکست. دو رویی‏تان شعار است..."22
درپی خطبه سیزدهم، خطبه چهاردهم می‏باشد که "سید رضی" در سر فصل آن می‏گوید، "و از سخنان آن حضرت است که در این باب [یعنی نکوهش اهل بصره]" پس این خطبه نیز در نکوهش مردان شرکت کننده در جنگ جمل می‏باشد، که علی علیه‏السلام در این خطبه ایشان را "سبک عقل" می‏خواند:
"سرزمین شما به آب نزدیک است، و دور از آسمان، خردهایتان اندک است و سفاهت در شما نمایان؛ نشانه تیر بلایید و طعمه لقمه ربایان و شکار حمله کنندگان".23
به همان نحو که علی علیه‏السلام زنان اصحاب جمل را به کاستی عقل منتسب می‏کند مردان ایشان را نیز سبک عقل و سفیه می‏خواند. پس چرا از گفتار علی علیه‏السلام در مورد زنان قانون کلی استنتاج می‏شود، ولی در مورد مردان حمل به مورد می‏گردد؟ آیا وحدت رویّه اقتضا نمی‏کند که بگوییم در مورد زنان نیز، همان افراد ویژه مقصود امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود؟
بانوان محترم نباید از عبارات امیرالمؤمنین علیه‏السلام در خطبه هشتاد مبنی بر کم‏خردی زنان، آزرده خاطر شوند زیرا عبارات علی علیه‏السلام در نکوهش مردان اصحاب جمل24 به مراتب تندتر از عبارات ایشان درباره زنان اصحاب جمل می‏باشد، در حالی که نقش زن در آن فتنه برجسته‏تر بود.
این نظریه، در تجزیه و تحلیل روایات به مفاهیم مورد نظر اصحاب تأویل، از جمله تأثیر متن در ادراک، تأکید می‏ورزد. گارفیکل در این زمینه "شاخص ـ متن" (Indexicality) را به کار می‏گیرد که تأکیدی بر تأثیر زمینه صدور گفتار به معنی بخشی آن کلام می‏باشد.25 در توضیح بیشتر برداشت مذکور، به یک مثال که مربوط به زنان و از گفتارهای علی علیه‏السلام می‏باشد بسنده می‏شود. علی علیه‏السلام فرمود: "اغذبوا عن النساء ما استطعتم"26 یعنی: چندان که طاقت دارید خودرا از زنان باز دارید.
جمله فوق، اگر از زمینه صدور تجرید گردد مفهوم عام خواهد داشت که دستور دوری گزیدن مردان از زنان به صورت مطلق از ناحیه علی علیه‏السلام صادر گردیده است. در حالی که سید رضی مؤلف نهج‏البلاغه می‏گوید که: جمله مذکور، زمانی بیان شد که ایشان سپاهی را مشایعت می‏کرد که می‏بایست با سرعت تمام و در مدت زمان کم به دشمن می‏تاخت. پس این دستور، یک دستور موردی ویژه زمان جنگ و آن هم نه هر جنگی، بلکه عملیات ویژه‏ای که چندان طول نمی‏کشید، می‏باشد، چه این که شواهد تاریخی نشان می‏دهد که لشکریان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ‏ها زن‏ها را به همراه می‏بردند.27
این نظریه نیز توفیق کلی حاصل نکرده است زیرا حمل همه روایات مربوط به کاستی خرد زنان به موارد خاص (قضیه فی واقعه)، گرچه در برخی موارد از جمله سخنان علی علیه‏السلام در خطبه هشتاد صدق می‏کند، ولی در برخی موارد همانند وصیت علی علیه‏السلام به امام حسن علیه‏السلام با زمینه صدور آنها سازگاری ندارد. علی علیه‏السلام در این وصیت فرزندش را از مشورت با زنان بر حذر داشته و زنان را سست رأی می‏خواند که یکی از شاخص‏ها کم خردی می‏باشد و می‏دانیم معمولاً وصیت فارغ از مورد، و جوهره اندیشه وصیت کننده می‏باشد، همچنان که امیرالمؤمنین علیه‏السلام این سخنان [وصیت‏نامه] را حاصل مطالعه خویش در طول تاریخ و زبده تفکراتش می‏پندارد. علاوه بر این، آیات قرآنی را که طبق برداشت اکثریت مفسرین ناظر به کم خردی زنان می‏باشد به سهولت نمی‏توان حمل به مورد نمود.
ناگفته نماند، دستور پرهیز از مشورت با زنان، با کم خردی ذاتی زنان ملازمه ندارد زیرا اطلاق دستور مذکور در اندیشه حضرت مقید شده است. علی علیه‏السلام فرمود: "بپرهیز از مشورت با زن‏ها مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است".28 از جمله فوق چنین برمی‏آید که وصیت امام علیه‏السلام به فرزندش حسن مجتبی علیه‏السلام عمومیت ندارد بلکه معطوف به اکثریت غالب می‏باشد و زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و تعقل پرداخته‏اند، مانند مردان شایسته مشورت می‏باشند.

ج: حمل روایات به زنان عصر صدور

اندیشه سومی که متصور است، این است که بگوییم روایات مربوط به ناقص‏العقل بودن زنان معطوف به واقعیت خارجی عصر ائمه علیه‏السلام می‏باشد. چرا که در آن روزگار زنان از تعامل اجتماعی و حضور در صحنه‏های اجتماعی محروم بودند و همچو زنانی رشد عقلانی نداشتند. زن قبل از اسلام هم‏چون برده‏ای بود در اختیار پدر که فروش آن جایز، و ازدواج نیز به منزله خرید رقبه بود. زن نه تنها از ارث بلکه از هرگونه حقوق اجتماعی محروم بود.29 همان‏طور که قبلاً آوردیم، عقل از دیدگاه علی علیه‏السلام یک موهبت غریزی است ولی بدون تجارب اجتماعی به فعلیت نمی‏رسد.
در عصر صدور روایات، متوسطِ خرد زنان از متوسطِ خرد مردان کمتر بود گرچه زنانی یافت می‏شد که امکان داشت از سایر مردان عاقل‏تر باشند ولی قوانین روی عناوین کلی که در برگیرنده اکثریت می‏باشد وضع می‏گردد. فلذا احادیث مربوط به ناقص العقل بودند زنان معطوف به واقعیت خارجی بوده و از واقعیت بیرونی خبر می‏دهد و درصدد بیان فصل مقوم زنان نمی‏باشد.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل می‏کند ما با رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودیم و ایشان درباره آیه 282 سوره بقره با ما گفتگو می‏کرد که ناگاه زنی آمد و پیش روی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ایستاد و گفت: پدر و مادرم به فدای تو ای رسول خدا، من پیک زنان به سوی شما هستم، هیچ زنی نیست که خبر آمدنم به نزد شما به وی برسد مگر این که شنیدن این خبر وی را خشنود سازد. یا رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ! خداوند عزوجل پروردگار مردان و زنان و آفریننده و روزی دهنده مردان و زنان می‏باشد، و همانا آدم پدر مردان و زنان می‏باشد، و حوا مادر زنان و مردان می‏باشد، و همانا تو فرستاده خدا به سوی مردان و زنان هستی زنان را چه می‏شود که درباره "گواهی" و "میراث" دو زن برابر یک مرد قرار می‏گیرد؟ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ای زن، این حکم از جانب خداوند عادل و حکیم می‏باشد که از حق تجاوز نکرده و ناروا حکم نمی‏دهد و از ممنوعیت شما سود نمی‏برد با علم خویش امور را تدبیر می‏کند، زیرا شما ناقص خِرَدید. زن گفت: ای رسول خدا، نقصان ما در چیست؟ فرمود: هر یک از شما نصف روزگارش را به خاطر عادت ماهانه نماز نمی‏خواند، و زیرا شما زیاد نفرین می‏فرستید و ناسپاسی فامیل می‏کنید. هر یک از شما بیست سال و بیشتر نزد مردی زندگی می‏گذرانید که از نیکی وی بهرمند می‏شوید. وقتی مرد دست تنک شد یا کار به مخاصمه کشیده شد، زن می‏گوید: من هرگز در تو خیری ندیدم. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ادامه می‏افزاید، هر زنی که این خصوصیات اخلاقی را نداشته باشد پس هر محنتی که از ناحیه این نقصان به وی می‏رسد باید صبر پیشه کند که خداوند ثواب او را گرامی خواهد داشت. ای زن هیچ مرد پستی نیست که زنی پست‏تر از او یافت شود و هیچ زن شایسته‏ای مگر در مقابل مردی شایسته‏تر از او وجود دارد.30
داستان فوق که از زبان علی علیه‏السلام نقل گردید حاوی نکات ارزنده‏ای می‏باشد:
1. رسول خدا علیه‏السلام تعمیم ناروا، و این که زن با یک دعوا به شوهر بگوید: من هرگز در تو خیری ندیدم، را شاخص کم خردی زنان می‏داند زیرا این جمله با توجه به سابقه زندگی قابل تکذیب می‏باشد.
2. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این اوصاف را وصفِ همه زنان نمی‏داند. و زنانی را که فاقد این ویژگی‏ها بوده اما محکوم قوانین اجتماعیِ معطوف به اکثریت هستند، به صبر و شکیبایی دعوت می‏کند.
3. بالاخره، رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تصریح می‏کند که در زمان وی میانگین عقول زنان کمتر از میانگین عقول مردان می‏باشد، پس سخن از میانگین آماری است و چه بسا زنی که نه تنها از شوهرش، بلکه از اکثریت مردان عالم، عاقل‏تر بود.
به تعبیر عمر رضا: "همانا تمایزات جسمی، روانی و عقلی، بر هر مرد و زنی صدق نمی‏کند، بلکه یک قاعده تفاضلی و تقریبی است که استثنا در آن زیاد است همچنان که استثناهای قواعد احتمالی زیاد است".31
4. با توجه به مطالب فوق، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏پذیرد که کم خردی ویژگی ذاتی زن نیست و اگر ویژگی ذاتی نباشد ممکن است با تربیت اجتماعی برطرف گردد. هم‏چنان که شواهد تاریخی نشان می‏دهد، زنان در اعصار مختلف از عقلانیت یکسانی برخوردار نبوده‏اند؛ هیچ محققی نمی‏تواند زن معاصر ایرانی را با زنان دوره قاجار که از نعمت سواد محروم بودند یکسان بداند.
برخی از محققین از مجموع روایات درباره زنان همان نتیجه‏ای را برداشت نموده‏اند که ما از روایت فوق استظهار نمودیم. آیة‏اللّه‏ جوادی آملی در تفسیر آیه 18، سوره زخرف که به دو شاخص از "ناقص العقل" بودن زنان اشاره می‏کند، می‏نویسد:
وصف ذاتی و لایتغیر زن این نیست که سرگرم حلیه و زیور بوده و در احتجاج‏های عقلی و مناظره‏های علمی و نیز مخاصمه‏های دفاعی غایب و محروم باشد، پس آیه مبارکه در صدد تبیین حقیقت نوعی زن و بیان فصل مقوم وی نیست که با تغییر نظام تربیتی دگرگون نشود."32
دیدگاه‏هایی که در سال‏های اخیر، به ویژه در برابر مدعیات زنان ارایه شده‏اند، گرچه به لحاظ حقوقی تفاوت‏هایی را میان زن و مرد قائل هستند لیکن به لحاظ شناختی به نفع زنان می‏باشد. آیة‏اللّه‏ آذری قمی نیز دو ویژگی زن را قابل رفع و، به عبارت دیگر، پدیده تاریخی می‏انگارد.33 به نظر می‏رسد می‏توان نتیجه گرفت که دیدگاه علماء بعد از انقلاب اسلامی ایران دستخوش تغییرات جدی درباره زنان گردیده است، و پیش‏بینی می‏شود ایستارهای شناختی، تغییرات حقوقی را درپی داشته باشد.

د: زن ناقص العقل بالفطرة

این اندیشه که سابقه دیرینه دارد، و هنوز هم ماندگار است، بر آن است که زن را خدایش به گونه‏ای آفریده که خِرَد وی هرگز به کمال نمی‏رسد، و کم خردی ذاتی و فصل مقوم زن می‏باشد و احکام و حدود شرعیه بر همین اساس پایه‏گذاری شده است. زنان از برخی تکالیف معذور و از برخی سمت‏ها محروم گشته‏اند "چون که کمیت و کیفیت تکالیف به قدر کمیت و مرتبه عقل مکلف است و زنان را به جهت عقل‏داری و عبادت خلق‏گذاری نفرموده‏اند".34 در توجیه نظریه مذکور، چندین رویکرد ارایه شده که اجمالاً به دو رویکرد اشاره می‏شود.

1. رویکرد زیستی

این رویکرد در صدد است تا با ابتناء کردن قوانین تشریعی و دیدگاه‏های نظری بر وقایع تکوینی، به آنها ابدیت بخشیده، و آراء تبعیض‏آمیز را ابدی و عادلانه وانمود سازد.
عمر رضا کحالة در کتاب "المرأة فی القدیم و الحدیث"، تفاوت‏های اندامی زن و مرد را مبین نابرابری دماغی ایشان می‏پندارد:
ـ جمجمه زن کوچکتر و باریک‏تر از مرد می‏باشد.
ـ مغز زن در سنین ما بین 20 تا 60، 162 الی 164 گرم کمتر از مرد می‏باشد.
ـ مغز زن در سنین ما بین 60 تا 90، 123 الی 158 گرم کمتر از مرد می‏باشد.
ـ متوسط وزن نوزاد پسر 3250 گرم و نوزاد دختر 2900 گرم است.
ـ حرارتی که از جسم مرد تولید می‏شود در حالت استراحت 5 الی 8 درصد در سن مشابه از زن بیشتر است.
ـ نیروی زن در خلال سن 25 الی 30، 32 نیروی مرد در همین سن می‏باشد.
ـ حنجره زن از حنجره مرد کوچکتر و تارهای صوتی وی نیز متفاوت است.
ـ ستون فقرات زن کوتاهتر است.
ـ خون مرد سنگین‏تر از خون زن است و آب در خون زن بیشتر از آب در خون مرد است.
ـ نبض زن در حدود 8 الی 12 بار در دقیقه بیشتر از مرد می‏زند.
ـ حجم قلب مرد بیشتر از حجم قلب زن است، ولی گردش خون تفاوت ندارد.
ـ عصب زن زودتر منفعل می‏شود و بیشتر متأثر می‏گردد.
عمر رضا، تفاوت‏های روان‏شناختی و عقلی را مبتنی بر تفاوت‏های زیستی نموده، نتیجه می‏گیرد، همان‏طور که مردها از نظر زیستی نسبت به زنان تفوق دارند به لحاظ عقلی نیز تفوق دارند.35

2. رویکرد تاریخی

رویکرد دوم با مطالعه مناسبات اجتماعی مابین زن و مرد، مناسبات گذشته را دال بر مناسبات کنونی و آینده ایشان می‏داند. به عبارت دیگر این رویکرد، گذشته زن را به حال و آینده فرافکنی می‏کند. جمال محمد فقی، می‏گوید:
"مزاج مرد اقوی، اکمل، اتم و اجمل از زن می‏باشد که یک فضیلت فطری است. مزیت فطری مرد بر زن، قوت عقل می‏باشد؛ هم‏چنان که می‏بینید، اکثر کشفیات مال مردان است حتی خانم ماری کوری نیز شاگرد همسرش پییرکوری بود".36
استدلال بر محرومیت زنان از برخی مناصب اجتماعی نیز ناشی از همین رویکرد است که، مثلاً طبق مفاد آیه 34 سوره نحل، و آیه 9 سوره انعام، هیچ زنی به مقام پیامبری نرسیده است: "ما ارسلنا من قبلک الارجالا نوحی الیهم" (نحل، 43) (ما نفرستادیم پیش از تو، مگر مردانی را که وحی می‏کردیم به سوی ایشان). "ولو جعلناه ملکا لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون" (انعام، 9) (ما اگر رسول را فرشته‏ای قرار می‏دادیم، ناگزیر او را هم به صورت مردی می‏فرستادیم و هر آینه مشتبه می‏کردیم، چیزی را که بر خود و مردم مشتبه می‏کنند).
علامه در المیزان می‏گوید: "لجعناه رجلا" و نفرمود: "لجعلناه بشرا" برای این بود که بشر شامل مرد و زن هر دو می‏شود؛ رجل گفت تا ـ به طوری که بعضی‏ها گفته‏اند ـ اشاره کند به این که غیر مرد پیغمبر نمی‏شود"37
این رویکرد با چالش‏های عدیده‏ای روبرو است. دیدگاه‏های جدید مساوات طلبانه، ناقص‏العقل‏بودن فطری‏زنان را به شدت‏نفی می‏کنند و معتقدند اگر در زمان‏های گذشته زن نتوانسته‏است استعداد خویش را بروز دهد،به خاطر مناسبات ظالمانه اجتماعی‏بوده است.
توجیهات علمی این رویکرد نیز مورد مناقشه قرار گرفته است. منتقدین معتقدند اگر تحقیقات علمی در حل معمای زن توفیق حاصل نماید بحث‏های ایدئولوژیک دامن می‏کشد در حالی که این بحث هنوز در حوزه مذهب، فلسفه، علوم اجتماعی، از زمره بحث‏های جدی است و اغلب صبغه ایدئولوژیک نیز به خود می‏گیرد. فلذا نظریه چهارم در برگشت دادن تشریع و ایده‏های نظری به تکوین ناکام بوده است. دکتر شریعتی می‏نویسد:
"مسأله زن، چه از نظر احساس چه از نظر اجتماع، همچنان در قرن ما مطرح است و چون "علم" هنوز نتوانسته است آن را حل کند، خواه ناخواه، در مرحله "عقیده" مانده است و بنابراین، همچون همه مسایلی که هنوز علم پاسخی قاطع بدان نداده است، ناچار فلسفه، دین، سنن، پسند و یا نیاز آن را تفسیر و توجیه می‏کند"38

خلاصه و نتیجه‏گیری

در پاسخ به سؤالات مطروحه در ابتدای مقاله، چهار نظریه مطرح گردید که فهم برخی از آنها نیاز به تحلیل مفهوم عقل داشت از این‏رو قبل از پرداختن به آن نظریات، به مفهوم عقل پرداخته شد که عقل یک فرآیند اجتماعی است که بذر آن در نهاد انسان کاشته شده است، ولی جامعه آن را آبیاری می‏کند و هر شخصی یا گروهی که از تعامل اجتماعی محروم بماند عقلانیت در وی رشد نمی‏کند.
به گواهی تاریخ، زنان عصر ائمه علیهم‏السلام بنا به سنت دیرینِ قبل از اسلام، از شرکت در مجامع عمومی و تعامل اجتماعی محروم بودند به همین سبب فرآیند عقل در آنها به کمال نرسیده بود؛ فلذا در ادبیات اسلامی سخنانی درباره آنها گفته شده است که امروزه اندیشه‏های مساوات طلب آنها را برنمی‏تابد و درصدد تصحیح آن برداشت‏ها و آراء است.
نگارنده اندیشه‏های موجود را تحت عنوان چهار نظریه مقوله‏بندی نمود که هر کدام گوشه‏ای از واقعیت را نمایان می‏سازد. ایده طرد روایات گرچه در مواردی که سند احادیث ضعف دارد راهگشا است لکن علاج نهایی نیست زیرا برخی از گزاره‏های قرآنی نیز احادیث را تأیید می‏کنند؛ فلذا به ضرس قاطع نمی‏توان گفت: این جملات از علی علیه‏السلام صادر نشده است.
حمل روایات به موارد خاص (قضیه خارجیه) در پاسخ به سؤال دوم مطرح گردیده که به زعم نگارنده توفیق کلی نداشته و در همه موارد صدق نمی‏کند، فلذا چنان احادیثی نوع زن در برابر نوع مرد را مورد هدف قرار می‏دهند. داستانی که علی علیه‏السلام درباره گفتگوی زنی که خود را نماینده زنان معرفی می‏کرد با رسول خدا علیه‏السلام ،این رأی را به وضوح برجسته می‏سازد.
اما در پاسخ به سؤال سوم مبنی بر این که آیا زنان کنونی نیز مشمول این احادیث هستند یا نه؟39 باید گفت این یک سؤال مصداقی است. طبق تعریف، عقل یک فرآیند اجتماعی است که با تجربه و تعامل پرورش می‏یابد. در هر عصری که زنان به درجه‏ای از رشد عقلانی برسند که تفاوت نوعی با مردان نداشته باشند، تخصصا از شمول احادیث خارج می‏گردند. به عبارت دیگر اصلاً آن‏گونه روایات معطوف به چنین جامعه‏ای نیست. اما این که میزان عقلانیت زنان فلان کشور یا فلان منطقه در چه سطحی است؟ سؤالی است که باید پاسخ آن را از عرف و عقل سلیم جویا شد.
اندیشه مساوات طلب، با رویکرد نظری سوم سریعتر به مقصد خواهد رسید، گرچه رویکرد نظری چهارم که به تمایز شناختی و حقوقی زن و مرد پای می‏فشارد هنوز به قوت خود باقی است و در استفاده معتقدات علمی و شواهد تاریخی دست کمی از دیگر اندیشه‏ها ندارد.
نتیجه رویکرد سوم در صورت حصول، چنین خواهد بود که درست است احادیثی از علی علیه‏السلام درباره کاستی عقل زنان صادر شده است ولی گفتار ایشان معطوف به قضیه خارجیه است یعنی زنان آن روزگار مشمول این احادیث بودند ولی در شمول این احادیث در مورد بانوان عصر کنونی تردید وجود دارد.


پرخاشگری در زنان


پرخاشگری در زنان
چیستی پرخاشگری

پرخاشگر بودن به معنی حمایت از خود به شیوه‌ای است که در آن به حقوق دیگران تجاوز می‌شود.
رفتار پرخاشگرانه به صورت معمول تنبیه‌گرانه، خصمانه، سرزنش‌آمیز و تحکم‌جویانه است. و می‌تواند تهدید، توهین و حتی تنبیه بدنی را شامل شود حتی لبخند تمسخرآمیز، عبارت طعنه‌آمیز غیبت و ... نیز نوعی پرخاشگری است.
همچنین می‌توان گفت: پرخاشگری، رفتاری است که با قصد صدمه رساندن جسمی یا روحی به فرد دیگر یا نابود کردن دارایی افراد صورت می‌گیرد و عمدتاً پرخاشگری‌های کوچک عامل درگیری و منازعات بزرگ می‌شود که در نهایت به ارتکاب جرم می‌انجامد. شناخته شده‌ترین نوع پرخاشگری، پرخاشگری خشمگینانه است که عموماً با علایمی از برانگیختگی هیجانی همراه خواهد بود.
وقتی رفتار انسان خودخواهانه یا به شیوه‌ای که مستلزم تجاوز به حقوق دیگران است باشد، در واقع به جای عمل به شیوه سازنده و تقویت رفتار مثبت، مخرب و پرخاشگرانه عمل شده است.
در برخی انسان‌ها یک احساس نارضایتی درونی از اجتماع و محیط اطراف وجود دارد و زنان نیز مستثنی از این اصل نیستند. افزون بر این تغییر در رفتارهای خانوادگی، دیدن صحنه‌های خشن و خشونت‌بار در فیلم‌ها، و نیز احساس زنان در مقایسه حقوق خود با دیگران و برداشت این تفسیر که از حقوق کمتری نسبت به مردان بهره‌مند شده‌اند از جمله مهم‌ترین دلایل بروز پرخاشگری و تغییر رفتار در زنان می‌باشد.(1)

مردان در معرض تیرهای خشم

زنان برای احقاق حق خود یا اعتراض به وضع موجود ممکن است به انواع خشونت مثل قهر کردن از خانه، جدایی عاطفی، جدایی از کانون خانواده، جدایی جنسی و طلاق متوسل شده تا بتوانند مردان را در تنگنا قرار دهند. گاهی اوقات رفتار و تفکرات زنان، خانواده را علیه مردان برمی‌انگیزاند. این مسئله باعث می‌شود که مرد در خانه آنچنان که باید احساس امنیت روحی و روانی نکند و خود را در خانواده بیگانه ببیند. در این حالت مرد نوعی طغیان را در خانواده خود احساس می‌کند و این بدترین نوع خشونت علیه مردان است.
یکی از دلایلی که باعث خشونت در بین زنان می‌شود تکرار خشونت از سوی مردان است. در این هنگام زن از لحاظ جسمی، روحی و روانی آسیب می‌بیند در چنین وضعیتی زن با هدایت اطرافیان، سرزنش‌ها و حمایت‌های خانواده و فرزندان میل به ایستادگی پیدا می‌کند که این موضوع به خشونت علیه مرد می‌انجامد. ضعف اقتصادی، بیکاری، ندادن نفقه، خیانت شوهر به زن و اعتیاد از عوامل اصلی بروز خشونت از سوی زنان علیه مردان است.

بسترهای خشونت و پرخاشگری در زنان

1. ازدواج نکردن: عدم تشکیل خانواده به ویژه در دختران اضطراب‌هایی مانند پراشتهایی، بی‌اشتهایی، اختلالات خواب و بسیاری از اختلالات روانی یا روان‌تنی دیگر را پدید می‌آورد که از احتیاج به ارضای نیازهای غریزی و حل تعارضات خود ناشی می‌شود. احساس تنهایی و نیاز به شریک زندگی، دختران را دچار اضطراب روانی زیادی می‌سازد و هر چه بر سن دختران افزوده شود، احساس گناه آنان افزایش می‌یابد. و عزت نفس آنان کم می‌شود. نوعاً زنان از طریق ازدواج و ارزشگذاری شوهر، احساس عزت نفس بیشتری می‌کنند. عدم ازدواج و بالا رفتن سن، معمولاً در دختران باعث ایجاد نیروی پرخاشگری می‌شود که نیاز به تخلیه دارد. این تخلیه به دو صورت خودآزاری و یا دگرآزاری بروز می‌کند.(2) در واقع هرچه دوره تجرد به طول انجامد بر پریشانی و بهداشت روانی زنان، اثرات سوء دارد.
2. استقلال‌طلبی: استقلال طلبی در جامعه و خانواده، نوعی مقابله و حق‌خواهی به حساب می‌آید که در این استقلال طلبی ممکن است زنان بسیاری از خصوصیات طبیعی و فطری خویش را نادیده بگیرند و این امر به تغییر رفتار و نوع نگرش زنان به خود و جامعه منتهی می‌شود و روحیه پرخاشگری در آنان رشد می‌کند.
3. ناکامی و شکست: ناکامی یکی دیگر از علت‌های بوجود آورنده رفتارهای خشونت‌آمیز و پرخاشگرانه است. وقتی خواسته‌ها و نیازهای زنان با آنچه به دست می‌آورند متناسب نباشد و واکنش‌های نامناسب در مقابل اهداف و خواست‌های آنها بروز کند، پرخاشگری پدید می‌آید. ناکامی زنان در ارتباطات انسانی، شکست و بن‌بست در زندگی، چشم و هم‌چشمی در امور مادی، ... نوعاً بستر بروز چنین رفتارهایی در زنان است.
4. بی‌پروایی و خودنمایی: وفور تظاهرات جنسی به امنیت روحی و روانی زنان آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیری می‌زند. هر قدر بی‌پروایی و خودنمایی در زنان بیشتر شود میزان حجب و حیا کم می‌شود و روحیه جسارت و پرخاشگری رشد می‌کند.
5. محرومیت: محرومیت اغلب منجر به پرخاشگری می‌شود. پرخاشگری ممکن است متوجه فرد یا افرادی که آن را به وجود آورده‌اند بشود یا حتی به جانب خود فرد نیز متمایل گردد. رفتار پرخاشگری، نوعی رفتار جبرانی است که در برابر محرومیت‌ها و بازدارنده‌ها از فرد سرمی‌زند. این رفتار جبرانی به احساس خودکم‌بینی و تصور عدم لیاقت و کفایت بستگی دارد.(3)
زمانی که زنان در جامعه و خانواده با عدم ارضای خواسته‌ها و نیازها روبه‌رو می‌شوند و به تعبیری، درک‌شان نمی‌کنند و آنان را به حساب نمی‌آورند، خواه ناخواه به سوی رفتارهای غیرطبیعی کشیده می‌شوند.
محرومیت و ناکامی هنگامی روی می‌دهد که راه دستیابی به هدف بسته می‌شود یا دستیابی به هدف به تأخیر می‌افتد. گرچه مشکلات محیطی، محدودیت‌های اجتماعی و کم و کاستی‌های شخصی هم ناکامی ایجاد می‌کنند، اما تعارض‌ها یکی از خاستگاه‌های عمده ناکامی است.(4)
6. تداخل نقش زنان و مردان: تقابل و تداخل نقش زنانگی و مردانگی، توقع و انتظار بیش از حد توان و قدرت از زنان را، در جامعه و خانواده در پی دارد. و این در واقع نوعی القای بی‌هویتی به زنان می‌باشد، زیرا زیر سئوال بردن نقش زنانگی و انتظار برابری در تمام جایگاه‌های زندگی، باعث تحریک عواطف و روحیات زنانه در غیر مسیر طبیعی می‌شود.
همچین تداخل نقش زنان و مردان نوعی سردرگمی را در میان زنان به وجود می‌آورد که بازتاب آن می‌تواند به پرخاشگری بیانجامد. تلقین زیست مردانه به زن، به منزله‌ی نابودی انسانیت و هستی او و پایمالی شرف و امتیازات انحصاری زن است.(5)
7. عدم حضور در صحنه‌ی اجتماع: حضور غیرفعال در صحنه‌ی اجتماع و رویارویی با انواع ناهنجاری‌ها و معضلات نیز می‌تواند روحیه پرخاشگری و گستاخی را در زنان پدید آورد.
8. ترس و ناامنی: احساس ناامنی و اضطراب نسبت به محیط خارج از خانه می‌تواند استارت رفتار پرخاشگرانه در زنان باشد. آزار زنان به صورت‌های مختلف کلامی، فیزیکی، نوشتاری و دیداری و یا حتی به صورت مدرن آن یعنی مجازی، در جوامع امروزی به وفور به چشم می‌خورد و جامعه ما نیز از آن مستثنی نیست.
یکی از پیامدهای طبیعی، ولی زیانبار آزارهای خیابانی، ایجاد احساس بدبینی در زنان نسبت به جنس مرد است. احساس بدبینی گاه به تنفر می‌انجامد و زن را در موضع پرخاشگری نسبت به جنس مرد قرار داده و در زندگی زناشویی اختلالاتی ایجاد می‌کند.(6)
9. تبلیغ زندگی مرفه: رسانه‌های جمعی در ایجاد چنین رفتاری در میان زنان تأثیر بسیاری دارند. رسانه‌ها با تبلیغات کالاهای رنگارنگ، زندگی مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسیم می‌کنند، در حالی که این هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسی نیست، در نتیجه میان اهداف و ابزار مشروع و معقول فاصله ایجاد می‌شود و این وضعیت در نهایت منجر به خشونت و پرخاشگری می‌شود.(7)
10. بی‌قانونی: نادیده گرفتن قوانین و احکام مربوط به زنان باعث سرخوردگی و طغیان در زنان می‌شود و این نیز به سهم خود یکی دیگر از عوامل پرخاشگری در زنان است.
11. جرایم اجتماعی: شاید بتوان میان گسترش پرخاشگری در بین قشر زنان و جرایم اجتماعی ارتباطی قائل شد. به همان مقدار که جرایم اجتماعی بسط و گسترش می‌یابند در نوع روحیات و اخلاقیات افراد جامعه نیز دگرگونی ایجاد می‌شود و زنان در این میان آسیب‌پذیرترند.

پیامدهای روحیه پرخاشگری در زنان

زنان به دلیل نوع ساختار و طبیعت‌شان همیشه جویای آرامش و امنیت هستند و شاهد بر مطلب، عدم قدرت‌طلبی و گرایش به بزهکاری و جرایم اجتماعی در زنان در طول تاریخ است و تنها تعدادی اندک از زنان به این امور گرایش داشته و دارند که در مقایسه با مردان بسیار ناچیز است. اما این مسئله را نباید نادیده گرفت که نقش زنان در محیط خانه و خانواده بسیار پررنگ و حائز اهمیت است و دختر پرخاشگر امروز- مادر پرخاشگر فردا می‌شود و واضح است که زنان، مادران جامعه‌اند و می‌توانند روحیه پرخاشگری را در نسل بعد تئوریزه کنند.
به جرئت می‌توان گفت بخشی از درخواست طلاق‌ها و ناسازگاری‌ها بین زوجین، از پیامدهای افزایش روحیه پرخاشگری زنان است.
- عدم توجه به حقوق و قوانین و نادیده گرفتن تفاوت طبیعی حقوق زن و مرد و ناامنی محیط اجتماع از جمله پیامدهای مهم پرخاشگری زنان است. زن ستیزه‌جو و خشن، خود را محق و طلبکار می‌داند. او برای اثبات و آرام کردن خود، ظالم و سرکوب‌گر می‌شود و به طبع خود را جسور و همه جا را عرصه حضور خویش می‌داند، چنین زنی هیچ خط قرمزی را قبول ندارد و امنیت خود را به خطر می‌اندازد. با نگاهی به اخبار و آمارهای کشورهای غربی، به بحرانی بودن این وضعیت پی می‌بریم که بین بالا رفتن سن و تأخیر ازدواج با ایجاد روحیه پرخاشگری و ابتلا به بیماریهای روحی و روانی، ارتباطی مستقیم وجود دارد.
همچین تغییر نگاه و نوع رفتار زن و مرد نسبت به هم، در پی دگرگونی ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی، تناسبات بین زن و مرد را بر هم می‌زند و به رشد پرخاشگری دامن می‌زند. باید توجه داشت که زن به مرد و مرد به زن، وابسته است چنانچه عقل و وجدان و نیز عدالت و قانون، هر یک به دیگری وابسته‌اند و در روند جریان خلقت و ادامه نسل، مرد و زن، هر دو به یکدیگر، وابسته‌اند و هر دو به یک اندازه، شایسته نام انسانند.(8)
زن و مردی که با خصومت و خودخواهی به یکدیگر نگاه می‌کنند و بنای زندگی را بر فردیت و خودمحوری گذاشته‌اند، در واقع از جایگاه انسانی خود عدول کرده‌اند.
رشد روحیه پرخاشگری و خشونت در زنان زنگ خطری برای سست شدن بنیان خانواده‌ها و سردرگمی در نقش‌ها و به هم خوردگی روابط بین زنان و مردان و مهم‌تر از همه شکل‌گیری ناهنجاری‌های جدید در جامعه است.

پی نوشت ها :


1- www.Iran_newspeper. Com
2- کتاب نقد، فصلنامه انتقادی- فلسفی و فرهنگی، قم، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ش17، 1379، برگرفته از مقاله: زن در نگاه علم، محمد حکیمی، ص 282.
3- شاملو، سعید، بهداشت روانی، تهران، رشد، چ 1، 1374، ص213.
4- هیلگارد، زمینه روانشناختی، ترجمه زیر نظر محمدتقی برانی، تهران، رشد، ج2، چ13، 1378، ص181.
5- کتاب نقد، ش17، مقاله تفاوت‌های بیولوژیک زن و مرد «بدن، روان و هوش»، سید هادی حسینی، ص 234.
6- کتاب زن، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، مهری سویزی، تهران، دبیرخانه شورای فرهنگی زنان، ش 23، 1383، ص 165.
7- همان، ش 18، ص112.
8- کتاب نقد، مقاله: استاد جعفری و شخصیت اسلامی زن، آسیه فیروزچی، ش 12، ص253.